00

total$00

Recent blog posts

2023-12-23 13:31:33

خلاصه انجیل مخفی جان (یوحنا)

این کتاب از آنجایی آغاز می شود که عیسی بر روی کوه خدا را توصیف کرد: او می گوید خدا نامیدن آن یا گفتن اینکه مثل خداست، شایسته نیست، زیرا از هر خدایی فراتر می رود. هیچ چیز بالاتر از آن یا بزرگتر از آن نیست. هیچ چیز پایین‌تر از آن نمی‌تواند آن را در خود جای دهد، زیرا همه چیز را در خود دارد. تا ابد خودکفا است. او یکتا است. او کامل است و هرگز چیزی که آن را کاملتر کند وجود ندارد. نور آن نور مطلق است

خب در واقع طبق گفته های عیسی واقعیت، جایی که او از آنجا آمده قلمرو نور است و خود او هم بخشی از نور است. او می گوید: من نوری هستم که در نور ساکن است. و در آنجا یک آگاهی مطلق وجود دارد که عیسی او را د وان، یکتا یا پدر خطاب می کند که آگاهی همان نور خالص است. و درواقع آن قلمرو نور تجلی آن آگاهی نور است که ایان نام دارد. یا به عبارتی ایان مجموعه ساختارهای این آگاهی نور است. این ها هستی هایی مقتدر هستند که این قلمرو نور را تشکیل می دهند. این ها لطف، حقیقت، شکل، فهم، ادراک، حافظه، درک، عشق، ایده، کمال، صلح و خرد هستند. این ها عملکردهای ذهن الهی هستند که با هم به عنوان ساختار آگاهی کار می کنند. یا می توان اینگونه گفت که ایان ها جنبه های متفاوت آن آگاهی نور هستند، همان آگاهی مطلق. این ایان ها در هارمونی و وحدت خاصی با هم جفت هستند و کار می کنند 
در ادامه پدر، آن یکتا جرقه ای از نور به وجود می آورد که شبیه نور خود پدر است. این جرقه، اولین انسان کامل است که همان نور خالص است و در ایان، یعنی قلمرو نور ساکن می شوداما همانطور که گفتم یکی از آن ایان ها خرد یا به عبارتی صوفیا نام دارد. صوفیا تصمیم می گیرد که خودش موجودی را خلق کند. و چون خارج از آن هارمونی و وحدت آگاهی نور این کار را انجام می دهد، موجودی که خلق می کند بد شکل است. او سری شبیه به شیر و بدنی شبیه به مار دارد
 این موجود اولین آرکان است که صوفیا او را یلدابعث یا دمیورج نامگذاری می کند. و چون توسط یک ایان خلق شده بود همان نوری را درون خود داشت که دیگر ایان ها داشتند. این یعنی او همچون ایان ها نیرو و توانمندیهایی را داشت که او را قادر می ساخت تا خلق کند. بنابراین او بوسیله شعله درخشانی که همچنان وجود دارد قلمرویی برای خود ایجاد کرد، یعنی همین جهان مادی آشنا.  یلداباوث با بی فکری درونش متحد شد و شروع به خلق ۱۲ آرکان کرد که از قلمروهای فساد ناپذیر بالا الگوبرداری کرده بود. و سپس آرکان ها  ۳۶۵ دیو خلق کردند 
توجه داشته باشید که او درواقع هرگز قلمرو نور را ندید، اما الگوی آنها را از قدرتی که از مادرش دریافت کرده بود در درون خود داشت. دقیقا مانند یک هولوگرام که وقتی به دو نیم تقسیم شود، هر یک از تکه ها خود یک هولوگرام کامل است. یلدابعث هفت آرکان اول را برای کنترل هفت کره آسمانی قرار داد. و پنج آرکان بعدی را برای کنترل اعماق زمین قرار داد 
در اینجا چهره آنها که در فرم فیزیکی قابل دید هستند آمده است و دقیقا شبیه به موجوداتی هستند که سلیمان در کتاب کلید سلیمان به آنها اشاره کرده است
طبق گفته عیسی به جان یلدابعث به دلیل نادانی خود گفت: من خدایم و معبودی جز من نیست چراکه نمی دانست قدرت خودش از کجا سرچشمه می گیرد. اما صوفیا که متوجه این اشتباه بزرگ شده بود به جای برگشتن به ایان، درست خارج از آن در آسمان نهم، بالای قلمرو پسرش، یعنی آسمان هشتم، قرار گرفت تا شاید بتواند آن نیرویی که یلدابعث داده بود را پس بگیرد. بنابراین آن ذات ابدی، آن یکتا، پدر به صورت یک انسان (همان اولین انسان) بر آرکان ها ظاهر شد. رعشه در قلمرو یلدابعث غوغا کرد و پایه های قلمرویش را تکان داد. آبهایی که بر فراز جهان مادی قرار داشتند با تصویری درخشان روشن شدند و حاکمان با این نور تصویر انسان را دیدند. آنها  لال بودند.
اما یلدابعث به آرکان ها گفت: بیایید موجودی بسازیم بر اساس این تصویر آسمانی و به شکل خودمان، تا این موجود برای ما روشنایی بیاورد.
بنابراین آنها با قدرت های خود بخش های بدن آن موجود را ساختند، و هر یک چیزی به آن کمک کردند تا به بخشی از تصویری که دیده بودند، یعنی تصویر اولین انسان کامل، مطابقت داشته باشد. و گفتند: نام او را آدم بگذاریم تا نام او برای ما قدرتی درخشان باشد. اما آدم حرکت نمی کرد و تنها جسمی بی جان بود. تا زمانیکه یلدابعث آن نور،آن آگاهی، آن قدرتی  که درونش بود و از مادرش گرفته بود را در آدم دمید و آدم زنده شد. یعنی بدنی که بر اساس تصویر موجودی که قبل از هر موجود دیگری وجود داشت ساخته شده بود. اکنون آدم با شکوه و عظمتی همچون نور خالص می درخشید. اما آرکان ها وقتی دیدند که که او می درخشد و از آنها باهوش تر است و از بدی ها و کمبودهای آنها خلاص است، او را گرفتند و به پایین ترین نقطه جهان مادی انداختند. اما آن یکتا، آن پدر دید که آرکان ها در تلاش بودند تا کنترل بدنی را به دست آورند که اکنون حاوی آگاهی است. آگاهی ای که اکنون از یلدابعث نجات یافته بود. بنابراین، پدر یاری برای آدم فرستاد: انعکاس نورانی، که از طرف پدر، از طرف یکتا آمده بود. او با آدم کار کرد و به او کمک کرد تا راه رسیدن به کمال را درک کند و در مورد ماهیت اصلی او و راه های صعود و سقوط به او آموزش داد. آن انعکاس آگاهی درون آدم پنهان شد تا حاکمان او را در تلاش برای نجات بخش گمشده صوفیا تشخیص ندهند. به همین دلیل انسان کامل (آگاهی مطلق) درون آدم با نور کمی که درون او بود آشکار شد و ذهن او قویتر و تواناتر از ذهن خالقانش شد. اما یلدابعث و آرکان ها گرد هم آمدند و از خاک، آب، آتش و روحی که از ماده ناشی می شود - یعنی از تاریکی جهل و هوای نفس و روح جعلی خودشان - استفاده کردند تا جسد آدم را بازسازی کنند و او را در زنجیر فراموشی بستند. او فانی شد و با طبیعت واقعی خود بیگانه شد. اما انعکاس آگاهی کامل، ذات آن یگانه، در او باقی ماند و برای ارتقای افکار آدم تلاش کرد. آرکان ها آدم را به باغی پر از گیاهان خوراکی بردند و به او دستور دادند که برای لذت از درخت زندگی غذا بخورد اگر او این کار را می کرد در عالم اموات ساکن می شد و تاریکی محل استراحت او می بود.  آنچه برای آرکان ها خوشایند است در واقع تلخ است و آنچه برای آنها زیباست در واقع زشت است. اما آرکان ها انعکاس آگاهی را «درخت معرفت خیر و شر» نامیدند، و در مقابل او ایستادند به این امید که آدم نگاهی اجمالی به آن نیندازد تا برهنگی شرم آور خود را در آن چیزی که هست نبیند
اما من،  آدم را ترغیب کردم تا از میوه آن بخورد
من، جان، از مسیح پرسیدم: " آیا این مار نبود که آدم را متقاعد کرد که غذا بخورد؟"
مسیح خندید و پاسخ داد: «مار به آدم گفت که از غذای ناقص و فاسد آرکان ها که مشتمل بر میل است بخورد تا آدم برای آنها مفید واقع شود. یلدابعث می خواست تا قدرتی را که به آدم داده بود پس بگیرد اما دیگر توان این کار را نداشت زیرا اکنون نوری در او وجود نداشت و تاریکی نمی تواند انعکاس روشن را درک کند. پس آدم را به خوابی عمیق فرو برد و موجود دیگری از جنس مخالف  ساخت و نیمی از آن آگاهی را درون آن دمید تا آدم را ضعیف کند
از مسیح پرسیدم، "منظورت از "خواب عمیق" چیست؟"
مسیح پاسخ داد: این به ادراک آدم اشاره دارد. زیرا همان گونه که یلدابعث گفت: «ذهنشان را مات می کنم تا چشمانشان نبیند و اندیشه هایشان نتواند درک کند».
من به سهم خود وارد عدن شدم - تا بتوانم به آنها بیاموزم و آنها را از خواب عمیق بیرون بیاورم. از طریق آموزش من، آدم و حوا متوجه شدند که در اجساد برهنه زندگی می کنند. و انعکاس روشنفکر همچنان افکار آنها را بالا می برد
وقتی یلدابعث دید که آنها از او روی گردان شده اند، زمینی را که ساخته بود نفرین کرد و آدم و حوا را از باغ بیرون کرد و تاریکی را برای لباس به آنها داد.
 

  • Tag :

Kandlus network

دوست عزیز. این صفحه آزمایشی است و برای شما که به انگلیسی مسلط نیستید اماده شده تا بتوانید مقاله های کندلوس را به فارسی مطالعه کنید.

All Comments